به نام هستی بخش احساس

سلام به تو ای نور باعث فروغ چشمانم. سلام به تو ای بانوی محرم اسرارم

بانو جان! وارد شب بیست و سوم شدیم. شبی که تقدیرها، امضاء و نهایی می شود. امشب، شبیست که لوح محفوظ برای انسان های متحول شده، پر از تغییر و تحول است و فرشتگان محافظ، انگشت به دهان از برخی تحولات. انگشت به دهان از تحول انسان هایی که شاید تا دیروز سیه بخت و سیه روز بودند. شاید کارنامه شان در عوض لکه های سیاه، لکه های مبهمی از سفیدی داشته. شاید هم تنها یک نقطه سفید در کارنامه شان بوده. 

اصلاً شاید کارنامه ای کاملا سیاه داشتند. آری خداوندی که یاس را گناهی نابخشودنی قرار داده، به یقین برای اویی که کارنامه اش از شب تیره، سیاه تر است هم روزنه امیدی باقی گذاشته و از کجا معلوم که امشب دلش نشکسته باشد و دعای از اعماق قلبش به ناخودآگاه و به زبان نرانده و اکنون در لوح محفوظ سالی پر سعادت در آینده برایش رقم بخورد؟


آری به همین استناد می کنم و برای خودم امید می سازم. امیدی که میگوید سال پیش رویم پر از اتفاقات خوب خواهد بود. که اگر تو بخواهی و خداوند هم بخواهد، بهترینش تو خواهی بود.

بهترین تقدیر از مقدرات امسالم. آنقدر بهتر که بی اغراق، نسبتت با اتفاق های دیگر مثل نسبت نور خورشید با نور ستاره قطبی در شب های روشن تهران می شود!

بانو جان! اگر لایقم دانستی، در لابلای آن دعاهای زیبایت در حق مادر و پدرت. در حق برادرت، در حق آن دخترک نازنین خردسال، در حق خواهرانت، درحق. دعا در حق مرا نیز جای ده که بی شک، مستجاب الدعوه تر از تو در این لحظات ملکوتی، نمیشناسم.


بانو جان! دعایم کن تا بتوانم با انرژی بالا، وظیفه این روزهایم را به اتمام رسانم و از موانع به ظاهر بزرگ عبور کنم. از قله قاف عشق بالا بیایم و به تو مظهر عزتی که در اوج قله سخت ترین تلاش ها، با افتخار ایستاده ای، برسم.

دعایم کن تا دیگر کابوس ناتوانی صعود از شیب های تند، به سراغم نیاید. که خوب می دانم علت این کابوس ها، تردیدم به آینده و پیدا نکردن نور امیدی در آن افق دور دست بوده است. اما حالا که تو را یافتم، تویی که روشن تر از هر خورشید دنیای ماده، میدرخشی، می توانم خیلی راحت شیب های تندتر از شیب های کابوس هایم را درنوَردم. به شرطی که گوشه چشمی عنایت به این درمانده راهت کنی.

بانو جان! امشب برایت از اماممان می خواهم، بهترین مقدرات را برایت رقم بزند. آنقدر بهتر که هر روزت آنچه رخ دهد که بدان، عاشق باشی. 

اینگونه که شود، هر روز و هر ساعتت را مشتاق رسیدنش خواهی بود و هیچ لحظه ای ملال آور برایت رقم نمی خورد.


بانو جان! به یکباره، انگار خالی شدم از واژه هایی که نشان از ورزیدن عشق به تو بود. در حالی که مملو ترین حالت عاشقی نسبت به تو را دچار شدم. شاید خدا می خواهد ارزش آنچه حقیقت عشق شعله کشیده در وجودم نسبت به توست، با کلماتی ناقص در انتقال مفهوم، تنزل پیدا نکند.

شاید خداوند می خواهد امشب بیشتر از گذشته، با قلب بسیار رقیق شده ام، به وجود تو متصل شوم. تا شاید توانستم وجودت را کمی به خود مشتاق کنم.

پس لفاظی های گزاف را ترک می گویم و تو را با الفاظ قدسی صادر شده از خداوند در دعای جوشن کبیر تنها می گذارم.

باشد که بیشترین و بهترین بهره ها را ببری

شبت به خیر عزیزتر از جانم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ashley Kelly امور فرهنگی رامبو imenparto.rozblog.com Lauren عکس ایرانی عکس های زیبا Get Up ; And Then Never Give Up Bethany zaban