به نام هستی بخش احساس
سلام بانوی من! زیباترین ماهی فراموش کار! اقیانوس بی کران خداوند:)
امشب حالت چطوره؟ خوبی؟
گفتم این دفعه بزنم تو خط محاوره و از این همه تکلف رها بشم. رها مثل خودت.
بانو جان! امروزم تنها بودم. امروزم به لطف مادر بزرگ، خونه موندم و خلوت کردم. خلوتی با یاد تو :) واقعا افطاری که لذتش فقط در سر سفره هست و بعدش تموم میشه، ارزش نداره که به خاطرش لذت پایدار خلوت کردن با یاد تو رو از دست بدم. 
خلوتی بدون هیچ مزاحمی
این بار هم خودم برای خودم تنها سفره انداختم و آبجوش نبات تهیه کردم و نان و پنیری و کمی هم سوپ و کمتری هم برنج ( از همون برنجایی که به شکل دمی گوجه درست میشه)
بعد دوباره به تو نگاه می کردم و چهره در محاقت رو تصور می کردم.
از تو می خوندم و باز هم اضطراب شدیدی که یعنی چی میشه؟
یعنی قبولم می کنی؟ یعنی به مقام لیاقت داشتن تو می رسم؟ یعنی اگه منو قبول کردی، پدرتم منو قبول می کنه؟ مادرت چطور؟ یا خواهرها؟
یعنی چطور از نظر مالی به تمکن کافی داشتن تو برسم؟ یعنی؟ یعنی؟ یعنی؟
میبینی چه زنجیروار از 0 تا صدش رو فکر کردم؟
باور کن، این صفرتا صد بعضی وقتا، ساعت ها ذهنمو درگیر می کنه.
پس فکر نکن یه بی خیالِ بی عارِِ لاتِ آسمون جُلی هستم که اومدم بدبختی تقسیم کنم
نه هرگز
یقین داشته باش که بودنت به من انرژی میده و می تونم با خیال راحتی که از همراهی تو بدست میارم، تمام دنیا رو وادار به تعظیم در برابر اراده م بکنم.
مطمئن باش قدرتشو دارم.
اینو تو این سال های اخیر فهمیدم. قدرت متقاعد کردن هرچه در دنیا و مربوط به دنیاست.
دنیایی که باید به  تو، محبوبم، دست کم آرامش نسبی مادی داشته باشی و بعد منم با اخلاقی که مدیون محیط خانواده م هستم، شیرین ترین لحظات رو برات بسازم. برامون بسازم. اصلاًً با هم بسازیم:)
بانو جان! چرا دیگه به من توجهی نداری؟ میدونی منظورم چیه
کاش صداقتم رو باور کنی و دوباره، به این مردی که می دونی اهل سوء استفاده نیست، توجه کنی.
مردی که قول داده هرچیزی رو که میگه بهش عمل کنه. مردی که قول داده هرچی شعار داده رو فراموش نکنه. 
مردی که می دونه، یک بانوی زیبا و مهربون، چقدر می تونه بعد از جلب شدن اعتمادش، آسیب پذیر تر بشه.
باور کن، این مرد، همه اینا رو می دونه. می دونه دوست داشتن و عشق چیه. می دونه امانت چیه. میدونه زیبایی و لطافت یعنی چی.
می دونه گل یعنی چی و پرپر شدن گل یعنی چی و این پرپر شدن چقدر دردناکه
می دونه وابسته کردن یعنی چی و بعد وابسته کردن، مسئولیت یعنی چی؟ (این مرد،تمام داستان شازده کوچولویی که براش خوندی رو نکته به نکته مد نظر داره)
.
بگذریم.
امشب شب بیست و ششم ماه رمضون هست و نهایتا چهار روز دیگه وقت داریم تا از این مهمونی حسابی توشه برداریم. توشه برداشتنی که صابخونه ناراحت نمیشه، حتی تشویق هم میکنه.
مثل پدربزرگی که وقتی داریم برمیگردیم خونه، تو جیبامون رو پر از خوراکی می کرد تا با خودمون ببریم. 
واقعاً هم همین طوره. خدا مثل پدر بزرگ که نوه رو دوست داره، بنده هاشو دوست داره و حتی از پدربزرگ هم مهربون تر:)
امشب دعا می کنم، یک رویای شاد و زیبا، از آقاجونت ببینی. آقاجونی که عاشقش بودی
تو هم دعا کن منم چنین رویایی از آقاجونم (بهش می گفتم حاج آقا) ببینم.
فکر کنم الان تو بهشت، همدیگه رو میشناسن و از کجا معلوم که همسایه هم نباشن. 
از کجا معلوم که امروز آقاجونت خونه حاج آقای من نرفته باشه و حاج آقای من، یه هندونه بزرگ و رسیده و قرمز، براش قاچ نکرده باشه.
راستی حاج آقای من هندونه خیلی دوست داشت :)
عزیزتر از جانم مزاحمت نمیشم. امشبم با آرزوی بهترین رویاها تو رو به خداوند میسپارم
بخواب مهربونم:) چشات خیلی خسته شدن:|
بخواب:) راحت بخواب:)

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیوار مشهد دیزاین چوبی خبر ایرانی ماین سون حفاظ و نرده استیل,آلومینیومی,شیشه ای ســـاهــــان Amanda فروش نرم افزار حضور و غیاب بيمه پارسيان انديشه شهريار علي عيسوند کد 501190 دوربین مدار بسته کمند باد